نگاره آيتاللهي
هنرمند
آنچه شما ميبينيد من نميبينم و آنچه من ميبينم شما نميبينيد. تفاوتهايي هست اما نتيجه يكي است. پدرم همانگونه كه مهربانترينِ من است براي شاگردانش هم مهربانترين پدر است. خاطرات من و پدرم از بازيگوشيهايم در آتليه او وقتي كه سخت مشغول نقاشي بود شروع ميشود تا وقتي كه اسلايدهاي آموزشي را براي كلاس روز بعدش با دقت در دستگاه ميچيد، تا روزهايي كه مرا همراه خودش به دانشكده هنرهاي زيبا ميبرد، تا روزهايي كه دستهدسته ورقههاي امتحاني دانشجويان را براي تصحيح با خودش به خانه ميآورد، تا شبهايي كه تا ديروقت تكتك رسالههاي دانشجويان را با دقت ميخواند و تصحيح ميكرد؛ كه همه از عشق او به آموزش و تدريس آكنده است.
پدرم هميشه ميگويد: «استاد خوب آن كسي است كه هر چه را ميداند به دانشجويانش ياد دهد و از اينكه دانشجويانش از او برتر شوند ابايي نداشته باشد.» و اين دقيقا همه انگيزه او در تمام سالهاي تدريسش در دانشگاهها بوده است؛ پرورش نسلي از هنرمندان كه از نسل پيشين فراتر روند. بخت من برنده است كه چنين پدر و مادري را نصيبم كرده است، نه فقط براي اينكه هر دو هنرمند هستند بلكه از آن جهت كه هر دو دوستان نزديك و رفيق شفيق براي من و خواهرم بودهاند.
روزهايي بوده كه هر سه با هم در آتليهمان كار ميكرديم. روزهايي هستند كه با پدر و مادرم، هر سه درباره نمايشگاهي كه ديدهايم يا اتفاق هنرياي كه در جريان است گپوگفت داريم، نظر ميدهيم، با همديگر مخالفت ميكنيم و دست آخر به نتيجهاي ميرسيم... و مگر زندگي چيزي به غير از اين روزهاي زيباست!