مهدي حقشناس
همانطور كه ميدانيد گونهاي از طراحي فرش -جدا از سبكهاي كلاسيك آن- استفاده نگارگري در فرش است كه به اصطلاح ريزباف و ظريفبافت ناميده شده و در بعضي منابع نيز از آن با عنوان تصويربافي ياد ميشود. لطفا راجع به اينگونه از طراح يدر فرش توضيح دهيد.
بسم الله الرحمن الرحيم. طراحي فرش و ارتباط نقش با نگارگري يا نگارگري با فرش تا پيش از دوران تيموريان آشكار نيست. در حالي كه نگارگري خيلي بيشتر بوده است. درست است كه بعضي آن را به ايلخانيان نسبت ميدهند اما حتي پيش از ايلخانيان ما نمونههاي تصويرگري كتاب، كتابهاي علمي يا نقاشيهاي ديواري به همان صورت نگارگري و تخيلي داريم و در اواخر تيموريان سندي از فرش نداريم؛ جز نقشهايي كه از آن دوران باقي مانده و بعد ميبينيم آن ارتباط آرامآرام پيدا ميشود كه طراحي همه صنايع و هنرهاي آن زمان را معمولا يك نفر انجام ميداده است.
مثلا يك نفر كه نقاشي ميكرده و نقشه فرش هم طراحي ميكرده نقشه كاشي هم ميداده است. اين سنت ادامه مييابد اما اساسش به مكتب تبريز دوم بر ميگردد. در دوران شاهطهماسب به اوج خود رسيده و دنبالهاش به مكتب اصفهان ميرسد كه سعي ميكنند نقشههاي فرش را از نگارگران بخواهند. يعني ما كسي را كه فقط نقشه فرش بدهد در اين دوران نداريم. ولي در نقشه فرش امضاي بافنده مشهور بوده چرا كه تكنيكش هم به آن اضافه ميشده است. همانطور كه گفتيد ريزباف است، يكسويه، دوسويه، يا تمامپشم و پشموابريشم و غيره. اينها دگير آن چيزهايي است كه سبب ميشده فرشي طريف و زيباتر شود.
مثلا ما در فرشهاي روستايي يا در شهرهاي كوچك نميتوانيم بگوييم اينها در ارتباط با هنر نگارگري بودند ولي در مراكزي كه مكاتب بزرگ هنري به وجود آمدند مثل تبريز و خراسان، اگر چه بيشتر تحت تاثير هرات بوده، اينها عموما نقاشاني نگارگر بودند كه نقش فرش هم ميدادند با اين تفاوت كه ميدانستند نقشه فرش مثل نگارگري نيست كه نقش با آن ظرافت باشد يا همانند آن، صحنهاي را ايجاد كند.
بنابراين نقش فرشي كه ميزنند با نقشهاي نگارگري فرق ميكند اما دقيقا همان عناصري در نقشه فرش ميآيد كه در نگارگري هم ميآيد. در نحوه تركيب آنها در مكتب صفويه تبريز وقتي نقش سطح چادرها و ديگر عناصر را با هم مقايسه ميكنيد ميبينيد دقيقا همان نقشي كه روي اينها زده روي آن هم زده است و اين نشان ميدهد اينگونه كار، كار يك نفر بوده است. در زمان قاجار كساني را داريم كه طراح فرش بوده و با نقاششان متفاوتاند. البته نه چندان زياد چون نقاشان هم اين كار را ميكردند ولي كساني بودند كه فقط شروع كردند به طراحي فرش.
چرا؟
براي اينكه در زمان قاجار آرامآرام تكرار طرح به وجود آورده بود. يعني طرحهاي كهنتر و طرحهاي دوران صفويه را مدام تكرار ميكردند و چون تكرار بود ديگر در اين نسخهبرداريها خبره ميشدند. بنابراين خيلي كم ديده ميشود كه طرح تازهاي در آن دوران به وجود بيايد. اما در همان تقليدها هم نوآوريهايي كه ويژه همان كپيكننده يا نقشبردار بوده، وجود دارد. ما به اينها نميگوييم طراح؛ ميگوييم نقشبردار.
همانطور كه اشاره كرديد قبل از اينكه در فرش، استفاده از طرحهاي نگارگري روي دهد ما نگارگري را داشتيم. خود فرش را هم از سدههاي پيش از نگارگري داشتيم؛ منتها اين پل تلاقي كجا بوده؟ نميدانم آيا با اين موافقايد كه طراح، فضا و اتمسفر محيط به اين نتيجه رسيده بودند كه براي اينكه يك نوآوري داشته و بتوانند تعداد و تنوع نقشهها را بيشتر كنند دست به اين كار زدند؟
بله. اين هم ممكن است يعني نميتوانيم نفياش كنيم. ولي مسئله اين است كه ما طراحي قالي را زودتر از طراحي نگارگري داشتيم. چراكه چيزي كه در فرش وجود داشته يك تكرار عناصر در نظم خاص است. ديگري حاشيهبندي قالي به صورت حاشيههاي اصلي و حاشيههاي فرعي است كه ما از زمان هخامنشيان داريم؛ قالي پازيريك يك نمونه كامل است كه بسياري از سنتهايي كه در طرح فرش است در تركيببندي ساماندهي به آن فرش از دوران كهن به ما رسيده است. ولي در دورهاي آن شيوه كهن متوقف و شيوه روز در همه اينها تلفيق ميشود. اين دوره، دوره صفويه است. يعني در دوره صفويه شيوهاي كه در همه هنرها وجود دارد با يكديگر يكي ميشود، يعني كاشيكاريها در فرش و غيره.
منبع: كتابماه هنر، شماره 153